آیه 111 سوره شعراء
<<110 | آیه 111 سوره شعراء | 112>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
قوم نوح (از کبر و خود پرستی) پاسخ دادند که ما چگونه به تو ایمان آوریم در صورتی که پیروانت معدودی مردم خوار و فرومایهاند؟
گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروی کرده اند؟!
گفتند: «آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كردهاند؟»
گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟
گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بیارزش از تو پیروی کردهاند؟!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- ارذلون: جمع ارذل به معنى پستتر است. رذالت: پستى. منظورشان كسانى است كه شغلهاى پستى داشتند كه آنها، كارگرى زحمتكشى را پست مىدانستند، شرافت را در پول و نسب و خانواده مىديدند. به هر حال مرادشان از ارذلون طبقه سوّم و چهارم از مردم است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ «105»
قوم نوح، انبيا را تكذيب كردند.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ «106» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «107» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «108» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «109»
زمانى كه برادرشان نوح به آنان گفت: آيا (از خدا) پروا نمىكنيد؟ همانا من براى شما پيامبرى امين هستم. پس، از خداوند پروا كنيد واطاعتم نماييد. و من براى اين رسالت هيچ مزدى از شما درخواست نمىكنم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «110» قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ «111»
پس نسبت به خداوند تقوا پيشه كنيد و (دستوراتم را) فرمان ببريد. آنان (به جاى ايمان آوردن) گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان از تو پيروى كردهاند؟
نکته ها
نام حضرت نوح 43 بار در قرآن آمده است و خداوند حضرت ابراهيم را شيعهى او دانسته «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» «1» و سورهاى به نام نوح در قرآن آمده است. سلام خداوند به نوح، سلام خصوصى است: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» «2» در حالى كه خداوند بر حضرت موسى و هارون و ابراهيم عليهم السلام نيز سلام نموده است، ولى جملهى «فِي الْعالَمِينَ» را ندارد.
آشنايى با تاريخ انبيا، انسان را شيفتهى آنان مىكند و روح صبر واستقامت را در آدمى زنده مىسازد.
«1». صافّات، 83.
«2». صافّات، 79.
جلد 6 - صفحه 341
پیام ها
1- همهى انبيا داراى هدفى واحد هستند، لذا تكذيب يك پيامبر بهمنزله تكذيب همهى پيامبران است. «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ» (قوم نوح تنها حضرت نوح را تكذيب كردند، ولى قرآن مىفرمايد: «الْمُرْسَلِينَ» يعنى تمام انبيا)
2- قبيلهها و امّتها را با نام رهبران و شخصيّتهاى آنان مىشناسند. «قَوْمُ نُوحٍ»
3- قبل از نوح، پيامبران متعدّدى بودهاند. «الْمُرْسَلِينَ»
4- در تبليغ دين، از عواطف استفاده كنيد. «أَخُوهُمْ»
5- اخلاق و رفتار انبيا با مردم زمان خود، برادرانه بوده است. «أَخُوهُمْ»
6- اطّلاع از فرهنگ، زبان، آداب، رسوم و نقاط ضعف و قوّت مردم، براى مبلّغ ضرورى است. «أَخُوهُمْ» كسى كه برادر مردم است، از افكار، آداب ونقاط ضعف وقوّت آنان آگاه است.
7- يكى از وظايف برادرى دينى، ارشاد برادران ديگر است. أَخُوهُمْ ... أَ لا تَتَّقُونَ
8- با سؤال، وجدانها را بيدار كنيد. «أَ لا تَتَّقُونَ»
9- پذيرفتن دعوت انبيا و اطاعت از آنان، روحيّهى تقوا لازم دارد. «أَ لا تَتَّقُونَ»
10- نبوّت، به نفع بشريّت وبراى نجات انسانهاست. «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ»
11- امين بودن وحسنسابقه ودلسوزى، شرط نفوذ كلام است. «لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ»
12- شرط اصلى در فرستاده و حامل پيام، امين بودن است. «رَسُولٌ أَمِينٌ»
13- بيان كمالات خود، در مواردى لازم است. «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ»
14- ديندارى، از اطاعت از رهبرى الهى جدا نيست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» آرى تبلور تقوا در پيروى از انبياست.
15- دعوت به خود، براى احياى فرمان خدا مانعى ندارد. «أَطِيعُونِ» در كنار «فَاتَّقُوا اللَّهَ» آمده است.
16- مبلّغ دينى نبايد از مردم توقّع مادّى داشته باشد و از آنان چيزى درخواست كند. (اخلاص، شرط نفوذ كلام است). «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ»
17- كسى كه بر خدا توكّل كند، مىتواند از مردم بىنياز باشد. ما أَسْئَلُكُمْ ... إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ
جلد 6 - صفحه 342
18- خداوند پاداش مبلّغان دينى را برخود لازمكرده است. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِ ...
19- رهبر دينى نبايد در موضع تهمت دنياپرستى باشد. «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ»
20- راههاى بهانه را ببنديد و كارهاى معنوى را به نيّت اجر و مزد مادّى انجام ندهيد. «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ» در سورهى قلم آيه 46 نيز مىخوانيم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ»
21- ايمان به خدا و تقواى الهى، زمينهى ايمان به رسول و اطاعت از اوست. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ»
22- در مسير تربيت و تكامل، تكرار لازم است. (در اين چند آيه، چند بار فرمان تقوا صادر شده است) فَاتَّقُوا اللَّهَ ...
23- اشرافىگرى مىتواند مانع ايمان آوردن باشد. زيرا مؤمنين در نظر مستكبران، اراذل و فرومايگان هستند. «وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»
24- بيشتر ياران انبيا، فقرا و گمنامان بودند. «وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»
25- حرف حقّ و مكتب حقّ را نبايد به خاطر طرفداران گمنام آن تحقير كرد. «وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»
26- تعاليم انبيا، تبعيضهاى غلط اجتماعى را از بين مىبرد. «وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111)
پس قوم نوح عليه السّلام در مقام انكار برآمده:
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ: گفتند در جواب نوح: آيا ايمان آوريم و تصديق كنيم تو را، وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ: و حال آنكه پيروى تو كردهاند سفلگان و بىقدران و فرومايگان كه نه حسب دارند و نه نسب و نه مال و نه جاه، زيرا اهل صنايع پست و خست مىباشند. ابن عباس گفته: مراد آنها بافندگان بودند. و نزد بعضى حجام، و نزد بعضى كفشدوزان بودند. حاصل آنكه قوم نوح به جهت سخافت عقل و قصور رأى خود، نظر بر حطام دنيا نموده پيروى اين جماعت فقرا و ضعفا را مانع پيروى ايمان خود دانستند، و اين امر را دليل بر بطلان ايمان و پيروى قول حضرت نوح عليه السّلام تصور نموده و به اين قول اشاره كردند به آنكه پيروى فقرا و ضعفا از روى نظر و بصيرت نيست، بلكه به طمع مال و جاه به ظاهر موافقت نموده اما در باطن مخالف هستند. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ (109)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ (120) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)
ترجمه
تكذيب كردند قوم نوح پيمبران را
هنگاميكه گفت بآنها برادرشان نوح آيا نمىپرهيزيد
همانا من براى شما پيمبرى امينم
پس بترسيد
جلد 4 صفحه 116
از خدا و فرمان بريد مرا
و نميخواهم از شما بر آن مزدى نيست مزدم مگر بر پروردگار جهانيان
پس بترسيد از خدا و اطاعت كنيد مرا
گفتند آيا ايمان بياوريم بتو با آنكه پيروى كردند از تو فرومايگان
گفت و نيست مرا علم بآنچه كه ميكنند
نيست حسابشان مگر بر پروردگارم اگر ادراك ميكنيد
و نيستم من دور كننده از خود گروندگان را
نيستم من مگر بيم دهندهئى آشكار
گفتند هر آينه اگر باز نه ايستادى اى نوح البته خواهى بود از سنگسار شدگان
گفت پروردگارا بدرستيكه قوم من تكذيب كردند
مرا پس حكم كن ميان من و ميان آنها حكم كردنى و نجات ده مرا و هر كه با من است از گروندگان
پس نجات داديم او را و هر كه با او بود در كشتى مجهّز
پس غرق كرديم بعد از آن بازماندگانرا
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان گروند گان
و همانا پروردگار تو هر آينه او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال بعد از ذكر شمّهئى از احوال حضرت ابراهيم مختصرى از قصّه حضرت نوح را براى تسليت خاطر پيغمبر اكرم و تذكّر اهل عالم ذكر فرموده با آنكه شرح آن در سور سابقه گوشزد شده و آن از اين قرار است كه قبيله حضرت نوح جماعتى بودند كه پيغمبران خدا را تكذيب نمودند چون آنحضرت را تكذيب كردند و تكذيب يك پيغمبر تكذيب تمام انبياء است چون همه از طرف يك خدا و براى يك مقصد آمدهاند و همه مصدّق يكديگرند علاوه بر آنكه در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت مبعوث بر قومى شد كه آنها تكذيب نموده بودند پيغمبرانى را كه بين او و حضرت آدم بودند و باين سبب خدا فرموده كذّبت قوم نوح المرسلين يعنى كسانيكه بين او و آدم عليه السّلام بودند و اين تكذيب وقتى بود كه يكنفر از اهل قبيله آنها كه حضرت نوح بود و معمولا در عرب كسيرا كه از قبيلهئى باشد برادر آنها ميخوانند بآنها فرمود آيا از خدا نميترسيد و دست از پرستش غير او برنميداريد من از طرف خدا مبعوث برسالت براى شما شدم و همه ميدانيد سابقه امانت و درستكارى مرا پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا در پرستش خدا و امتثال احكامش و من از شما مزدى بر اداء رسالت و ابلاغ احكام او كه بر وفق مصلحت شما است نميخواهم
جلد 4 صفحه 117
مزد من با خدا است و آنرا در آخرت يا در دنيا و آخرت خواهد داد پس از خدا بترسيد و اطاعت كنيد مرا و تكرار اين جمله براى افاده اينمعنى است كه امانت و درستكارى من كافى است براى ترسيدن از خدا و اطاعت من و اينكه مزد هم نميخواهم موجب زائدى است براى آن كه معلوم ميشود طمعى بمال شما ندارم و براى رضاى خدا كار ميكنم و به بيان ديگر مقتضى براى وجوب اطاعت موجود بود حال معلوم شد كه مانع هم مفقود است كه چيزى از شما نميخواهند و عذرى براى ترك اطاعت نداريد پس اطاعت كنيد و آنها در جواب گفتند آيا ما بتو ايمان بياوريم با آنكه يك عدّه مردم پست و رذل و فرومايه براى طمع بجاه و مال از روى جهالت و نادانى پيروى از تو نمودند ما هم اگر ايمان بتو آوريم در رديف آنها قرار خواهيم گرفت حضرت در جواب فرمود من از باطن آنها خبر ندارم كه بدانم بچه غرض و قصد بمن ايمان آوردهاند من مأمور بظاهرم حساب باطن آنها فقط بر عهده خدا است كه عالم السرّو الخفيّات است و هر كس را بر طبق نيّت و قصدش پاداش ميدهد شما هم اگر ادراك و شعور داشته باشيد ميدانيد من راست ميگويم و اگر شما از شركت در مسلك و مرام با آنها عار داريد من از پيغمبرى آنها عار ندارم و موظّف نيستم آنها را از خود طرد نمايم و ايمانشانرا نپذيرم بلكه بايد همه را بيك منوال از خدا بترسانم و ارشاد بمعارف و احكام او نمايم قوم چنانچه رسم جهّال است كه وقتى از جواب عاجز شوند بشتم و رجم ميپردازند گفتند اى نوح اگر دست از كارت بر ندارى تو را سنگسار ميكنيم يا بتو ناسزا و بد ميگوئيم و حضرت نوح آنها را نفرين كرد و از خدا خواست كه حكم فرمايد ميان او و آنها بنزول عذاب و نجات دهد او و پيروانش را از آن بليّه و شرّ قوم براى آنكه از تكذيب آنها ملول و از ايمانشان مأيوس شده بود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود بنزول طوفان و نجات داد او و پيروانش را بوسيله كشتى كه قبلا ساخته و پرداخته شده بود چنانچه قمّى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در معناى مشحون و تفسير آن بمجهّز ولى مفسّرين بپر و مملوّ از انسان و حيوانات و ترجمه نمودهاند و خداوند بعد از نجات ايشان بقيه قوم را كه بيرون از كشتى بودند غرق فرمود و تفصيل اين وقايع در سور سابقه ذكر شده است و در
جلد 4 صفحه 118
اينجا براى آنكه اين مقدار از قصّه آنحضرت متواتر و مشهور بوده و اين خود آيت و دليل مستقلّى است بر قدرت و قهر و غلبه خداوند و اولياء او بر اعداء و سركشان در ضمن قصص انبياء تذكر داده شده تا موجب عبرت شود ولى در هر عصر و زمان اكثريّت با جهّال و كفّار وفّاق بوده و هست و نبايد اولياء خدا از اين باب ملول و دلتنگ باشند و تكرار اين جملات اخيره بعد از ذكر قصص سابقه و لاحقه براى قوّت قلب و تسليت خاطر پيغمبر اكرم است از ايمان نياوردن اقوامش با تصريح بعزيز بودن خداوند براى اشاره بغلبه دادن اولياء خود را بر اعداء و رحيم بودنش كه تعجيل در عقوبت و انتقام نميفرمايد چنانچه گذشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا أَ نُؤمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الأَرذَلُونَ (111)
گفتند آيا ما بتو ايمان بياوريم و حال آنكه يك دسته فقرا و اراذل را دنبال خود انداختهاي، ما با اينکه شأن و مقام و بزرگي که داريم بيائيم با اينها هم مجلس شويم.
نظر به اينكه كساني که ايمان آوردند فقراء بودند، لكن اعيان و اغنياء و ثروتمندان بواسطه كبر و نخوت زير بار نرفتند و گفتند ما با اينکه فقراء و اينکه لباسهاي مندرس نشست و برخاست نميكنيم. چنانچه در تمام ادوار هميشه فقراء پيش قدم بودند. امروز هم مشاهده ميكنيد در مجالس ديني، در مساجد و مجالس سوگواري و محال وعظ و خطابه و مدارس علوم ديني نوعا فقراء و متوسطين هستند و اعيان و اشراف و اغنياء در ميان آنها بسيار كم است و نوعا در اينکه نوع مجالس حاضر نميشوند. بلي در سينماها و تفريحگاهها و جشنها و اعراس و مجالس لهو و لعب و فسق و فجور نوعا اغنياء و اعيان هستند و هميشه ترويج دين بدست فقراء بوده ببينيد در جنگ بدر و حنين واحد و احزاب فقراء بودند. بسا بيش از شش اسب يا شمشير نداشتند.
باندازهاي که پيغمبر ميفرمايد:
«الفقر فخري»
و خداوند در قيامت از فقراء عذرخواهي ميكند به اينكه من دنيا به شما مال ندادم، نه براي بي اعتنايي به شما بوده، بلكه قابل شما نبود و فعلا در عوض ببينيد چه اندازه به شما نعمت ميدهم.
و مخفي نماند که فقراء دو دستهاند: يك دسته که عفت ميورزند و اظهار نميكنند. اينکه فقر ممدوح است که ميفرمايد: لِلفُقَراءِ الَّذِينَ أُحصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لا يَستَطِيعُونَ ضَرباً فِي الأَرضِ يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ
جلد 14 - صفحه 61
أَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسِيماهُم لا يَسئَلُونَ النّاسَ إِلحافاً (سوره بقره آيه 273) و دسته ديگر اهل سؤال و كلاش، که فقر مذموم است:
«الفقر سواد الوجه في الدارين»
که چه بسيار سؤال آنها حرام است و كسب حرام و اشتغال ذمه. بلي اگر واقعا از بيچارگي و اضطرار باشد مانعي ندارد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 111)- اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامی که راههای بهانهجویی را به روی خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بیارزش از تو پیروی کردهاند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولی اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جویی و صفات عالی انسانیت که در طبقات کم در آمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص375
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم